English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8581 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cross bench U نیمکت بیطرفان در مجلس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tree bench [bench encircling a tree trunk] U نیمکت [دور تنه ] درخت
cross way=cross road U چهارراه
bench U نیمکت
bench U روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
bench U بر کرسی نشستن
bench U کرسی قضاوت جای ویژه
bench U میز کار
bench U میز ابزار
bench U میز قالب گیری
bench U سکو
bench U هیات قضات محکمه
bench U نیمکت گذاشتن
bench U سکوی کوهستانی
bench U میز
bench U میز کار دستگاه
bench U نیمکت ذخیره ها
bench U تعویض بازیگر نیمکت تمرین وزنه برداری
bench U مسند قضاوت
bench mark U نشانه مبنا
bench mark U نشانه
bench mark U علائمی که در روی انها ارتفاع محل نشان داده شده است
bench micrometer U میکرومتر رومیزی
bench press U پرس میزی
bench stone U سنگ سمباده رومیزی
bench warrant U حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
carpenter's bench U دستگاه نجاری
carpenter's bench U خرپشت
carpenter's bench U میزکار
bench mark U شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
bench mark U شاخص مبداء
assembly bench U میز مونتاژ
be raise to the bench U بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
bench check U کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
bench check U ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
bench jockey U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench warmer U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench lathe U ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
bench mark U نشان
bench mark U انگپایه
bench mark U رپر
bench mark U نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
front bench U اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
bench seat U صندلیاتومبیل
carpenters bench U میز درودگری
to sit on the bench U روی نیمکت نشستن
circular bench U نیمکت گرد [دایره ای]
ride the bench U بازیگر ذخیره
penalty bench U منطقه پنالتی که بازیگراخراجی انجامینشیند
park bench U نیمکت پارک
garden bench U نیمکت باغ
widow bench U میراث زوجه
bench height U ارتفاعگسل
team bench U نیمکتبازیکنان
players' bench U نیمکتبازیکنان
officials' bench U نیمکتمربیان
circular saw bench U اره کمانهای میزی
bench wall U دیوار تکیه گاه
backless bench U نیمکت [صندلی] بدون پشتی
clear the bench U استفاده از ذخیره ها
draw bench U میز رسم
drawing bench U میز رسم
incline bench U تخته وزنه برداری
dial bench gage U میز اندازه گیری
tidal bench mark U انگپایه کشندی
bench drilling machine U میز دستگاه درل
bench by a back injury U خارج شدن از مسابقه وزنه برداری به علت اسیب دیدگی
bench milling machine U ماشین فرز رومیزی
bench scale process U فرایند کارگاهی
cold drawing bench U میز سردکشی
carver's bench screw U پیچمخصوصنیمکت
bench tapping machine U ماشین مته رومیزی
tidal bench mark U شاخص جزر و مد
bench type radial U میز نوع شعاعی
queens bench division U دادگاه ملکه
double-back bench U نیمکت جفتی [پشت به پشت یا یک ردیفه]
cross over U همگذری
cross tell U خبر دادن
cross tell U پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross over U درو از عقب
on the cross U بطوراریب
cross U سانتر کردن
to take the cross U صلیب بدوش گرفتن
to cross self U با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
st.g's cross U چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross out U قلم زدن
cross U صلیب
cross U گذشتن
cross U عبوردادن
cross U مصادف شدن با
cross U روبروشدن قطع کردن
cross U دورگه کردن
cross U پیوندزدن کج خلقی کردن
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
cross U عبور کردن
cross U خط بطلان کشیدن بر
cross U قلم کشیدن بروی
cross U خاج
cross U چلیپا
cross U علامت ضربدر یاباضافه
cross U حدوسط ممزوج
cross U دورگه
cross U اختلاف مرافعه
cross U تقلب
cross U نادرستی
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U حرکت سمتی
cross U تقاطع
cross (something) out <idiom> U حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross U علامت ضربدر در نقشه کشی
to be cross about something U دلخور بودن از چیزی
cross U قطع کردن متقاطع کردن
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross U متقاطع
cross U عرضی
cross U پیوندی
cross swords U دست و پنجه نرم کردن
cross talk U تداخل صداها در تلفن
cross talk U القاء
cross talk U تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross product U ضرب برداری [ریاضی]
cross talk U تداخل صدا
cross talk U تداخل صحبت
cross support U نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross servicing U خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross slide U کشوی لغزنده عرضی
cross stay U تقویت صلیبی
cross stay U بست چلیپا
cross stitch U بخیه دوزی بچپ وراست
cross thrust U تراست ناخالص
cross tip U پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross product U ضرب خارجی [ریاضی]
cross wind U باد جانبی
cross wise U صلیب وار
cross wise U چلیپایی ضربدری
cross word U جدول معمائی
cross wall U دیوار پلهای عرضی
cross word U جدول لغز
cross wall U دیوار همبر
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross vault U طاق چهاربخش
cross validation U وارسی اعتبار
cross tree U رابط عرضی دکلها
cross traverse U تراورس عرضی
cross trail U جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross trail U جاده عرضی
cross weight U وزن ناخالص
cross section U سطح مقطع عرضی
cross section U رویه برش
cross question U بازجویی
cross question U استنطاق
cross purpose U قصد متقابل
cross purpose U قصد مغایر
cross products U حاصلضرب ضربدری
cross pollination U گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross pollinate U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross polinize U بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pointing U ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross plane U رنده کردن
cross piece U تیر عرضی
cross peaks U پیکهای چلیپایی
cross over point U نقطه الحاق مسیرها
cross over point U نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point U نقطه همگذری
cross question U سئوال بطریق استنطاق
cross reaction U سطح مقطع
cross section U مقطع
cross section U نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section U نیمرخ عرضی
cross section U سطح مقطع
cross section U سطح مقطع موثر
cross section U برش عرضی
cross section U برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section U مقطع عرضی
cross roll U نورد عرضی
cross roads U همبر راست گوشه
cross roads U تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross road U محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross road U تقاطع جاده
cross road U چهارراه
cross refer U از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross wires U سیمهای متقاطع
cyclo cross U مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross a bridge before one comes to it <idiom> U درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross rail U نردهمیانی
cross handle U ضامنضربدری
cross-gable U [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-quarter U [آرایش گل چهار برگی]
criss-cross U به طور ضربدر
criss-cross U یکوری
criss-cross U کج
criss-cross U بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross U دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross U همبر کردن
criss-cross U چلیپایی کردن
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
criss-cross U برخورد
criss-cross U سوتفاهم
criss-cross U سردرگمی
cross-church U کلیسای صلیبی
Recent search history Forum search
0cross-border synergies
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com